تبریک به بابا وحید...
سلام فندقی خوشگل و نازنازی من.. ..خوبی مامانی؟ ...یعنی تو الان چقدر دلتنگ من و بابایی شدی وروجکم! امروز اومدم اینجا تا یه خبر شیرین رو بهت بدم، تا بدونی یه تبریک به بابا وحیدت بدهکاری! دو روز پیش، یعنی 22/2/1392 برای بابایی یه روز خاطره انگیز بود که شاید تا آخر عمرش تاریخ و تجربه پری روز رو فراموش نکنه.. فکر می کنی اون خبر چی باشه فسقلی؟! .. از وقتی من و بابا از تهران و از عروسی یکی از دوست های بابا برگشتیم، من هنوز شیراز هستم... و ده روزی هست که همگی در تدارک بودیم! بعله جیگملی من..: تدارک افتتاح "مطب" بابا وحیدت.. زمانی که بابایی انترنی اش تموم شد و رزیدنتی قبول شد (قلب و عروق)، بعد از طی دو و نیم ترم تحصیلی، بابایی به عن...
نویسنده :
مامان مریم
22:46